آدم‌هاي هميشه زره‌پوش – ايران تودي

به مجله خبري سينما و تلويزيون خوش آمديد.

جمعه ۲۸ اردیبهشت ۰۳

آدم‌هاي هميشه زره‌پوش – ايران تودي

در يك مهماني براي سرگرمي ديگران و شايد براي نشان دادن خود ، مردي به شكل زره پوش يك جنگجوي قديمي در زره فرو مي رود و ديگر نمي تواند بيرون بيايد.متأسفانه ، ماركز در يادداشت هاي خود جزئيات زيادي را بيان نكرده است ، اما من فكر مي كنم او مي تواند به اين …

آدم‌هاي هميشه زره‌پوش – ايران تودي https://iranian-today.ir/آدم‌هاي-هميشه-زره‌پوش-ايران-تودي/ ايران تودي Sat, 23 Jan 2021 07:45:33 0000 عمومي https://iranian-today.ir/آدم‌هاي-هميشه-زره‌پوش-ايران-تودي/ در يك مهماني براي سرگرمي ديگران و شايد براي نشان دادن خود ، مردي به شكل زره پوش يك جنگجوي قديمي در زره فرو مي رود و ديگر نمي تواند بيرون بيايد.متأسفانه ، ماركز در يادداشت هاي خود جزئيات زيادي را بيان نكرده است ، اما من فكر مي كنم او مي تواند به اين …

در يك مهماني براي سرگرمي ديگران و شايد براي نشان دادن خود ، مردي به شكل زره پوش يك جنگجوي قديمي در زره فرو مي رود و ديگر نمي تواند بيرون بيايد.
متأسفانه ، ماركز در يادداشت هاي خود جزئيات زيادي را بيان نكرده است ، اما من فكر مي كنم او مي تواند به اين نتيجه منطقي برسد كه مي خواهد داستان را با چنان خيالي به ظاهر پايان دهد كه يك مرد عادت دارد هم در زره پوش و هم در ديگران زندگي كند. ، مانند زره مي ميرد. داستانهاي ماركس علي رغم همه ناباورانه ها ، بايد بر اساس يك حقيقت عيني باشد. با اين حال ، نويسنده مشهور آمريكاي لاتين تأكيد مي كند كه تمام نوشته هاي او واقعيت محض است و هرگز سطري نمي نويسد ، مگر اينكه يك حقيقت ناب را بگويد. بنابراين ، ممكن است براي اين موضوع يك فرد اسير زره پوش نيز از يك حقيقت گرفته شود. اما كجا و چگونه مقاله روزنامه يا اخبار تلويزيون يا يكي از مشاهدات شخصي شما؟ متأسفانه ، يادداشت وي توضيحي غير از اطلاعات ساده درباره منشأ داستان ندارد. همين كه او مي خواهد چنين داستاني را بنويسد كافي است و البته او آن را ننوشته است زيرا فكر نمي كرد كه اتفاق خوبي بيفتد. اين است

واقعيت اين است كه من در جهان بشري كسي را نمي شناسم كه زره پوش نباشد ، اگر به طور خاص به آن نگاه كنيم و شايد كمي بيش از حد. از نظر استعاره ، گويي همه ما يك بار در زره شواليه هاي قديمي افتاده ايم و پس از آن نمي توانيم بيرون برويم. ماهيت و مواد اين زره پوش ها متفاوت است. عشق چهره بهشت ​​اوست. اگر او در سنين جواني به سراغ مردي برود و او را در زره فولادي حبس كند ، ممكن است او را ترجيح داده و له كند. آنها معمولاً تا آخر عمر عاشق يك شخص مي شوند. اما اين فقط عشق نيست. ايده هايي نيز وجود دارد. برخي ديگر ديگر نمي توانند از زره ايمان خود خارج شوند. نظرات متفاوت است. باورهايي كه در واژگان فرد مثبت قلمداد مي شوند ، مانند فداكاري يا از خودگذشتگي يا ايده نجات جهان و غيره. باورهايي كه مي توانند مردم را به ورطه سياسي و درگيري هاي خانه به خانه با خود و ديگران سوق دهند ، منفي تلقي مي شوند ، مانند حق دانستن اين كه فرد از ديگران عقب نيست ، زندگي فقط براي لذت بردن است ، يا اينكه يكي خوشحال تر است. افكار تاريخچه تربيت فرد مي تواند ذهن را به عنوان زره اي غير قابل نفوذ به دام بيندازد و از نفس كشيدن ديگر آن جلوگيري كند.

راستش ، من نمي دانم چه زماني اين زره پوش ها به روح انسان مي رود. آيا آنها اين لباس را براي سرگرمي يا سرگرمي انتخاب مي كنند يا طبيعت و سرنوشت آنها را مجبور به انجام اين كار در يك زمان و مكان مشخص اما كاملاً ناشناخته مي كند ، بدون اينكه حتي خودشان بدانند يا بخواهند؟ دنياي افراد زرهي يا زره پوش نيز دنياي جالبي است. شايد از اين نظر دنيا ميدان جنگ قرن هاي XIII-XIV اروپا باشد ، جايي كه همه عادت كرده اند براي زنده ماندن و محافظت از هويت خود به خوابيدن ، بلند شدن ، راه رفتن و زره پوش خوردن بپردازند. البته آنها نيزه و شمشير در دست دارند. اكنون – ظاهرا – در طول جنگ يا همانطور كه مشخص است ، هنگام آتش بس يا حتي آشتي. ممكن است شخصي به آرامي بچرخد و اگر مي خواهد از اين زره و خواب آلودگي خارج شود ، حتي اگر بتواند از دو بار قطع آن مي ترسد. ظاهراً امنيت به آن بستگي دارد.

در سال 2003 ، يك زن يوگسلاوي (مثلا يوگسلاوي سابق) در دنياي زيست شناسي كشف كرد كه حدود نيم ساعت در يك بحث داغ در سراسر آكادمي علوم توكيو به طول انجاميد. اين خانم در زيبايي خود با چنين جلساتي به همان اندازه غيرمعمول است ، اين خانم با بينش هوشمندانه و رفتار حساب شده خود براي رسيدن به آينده اي طلايي از طريق گفتگوي مداوم با آمريكايي ها و فرانسوي ها ، به دنبال فرصت هاي پس از دكترا و پروژه هاي مشترك است كه نبايد از آن غافل شد مطالعه اي كه وي حدود 9 ماه انجام داد ، يك جلبك رشته اي توانايي خود را در توليد آنتي بيوتيك به همان اندازه زنده در محيط طبيعي حفظ كرد. مخاطبان در مورد اين كشف جالب بحث و گفتگو كردند و سرانجام به دليل اختلاف نظرات ، آنها توافق كردند كه اين ويژگي عجيب را راز طبيعت بدانند و با زيركي موضوع را پاك كنند. من در رديف آخر نشسته بودم و البته آرزوي ابراز وجود متواضع را داشتم. به هر حال من آرزوي شديد خود را پوشاندم و حتي يك كلمه هم نگفتم. اما سه روز بعد در مراسم اختتاميه ، ما به طور اتفاقي دور يك ميز سر ميز شام نشستيم و گفتگوي كوتاهي انجام داديم و از كار او تعريف كرديم (كه باعث شد چشمهاي حيله گرش از لحظه اي شادي درخشان شود) و گفتيم كه اين يك تجربه است. تجربه مشابهي در ايران. خيلي جالب نيست اما بسيار تماشايي است. او تعجب كاذبي را ابراز كرد و سپس بحث را به پايان برد. در اين مرحله ، سوال اصلي را از خودم پرسيدم: آيا فكر مي كنيد اين ارگانيسم ها مدت طولاني است كه توانايي توليد آنتي بيوتيك را حفظ كرده اند؟ مردي كه در طول جنگ از نظر منطقي در زره هاي فولادي بود و بسيار سنگين و خسته كننده بود ، سالها پس از پايان جنگ زره خود را در نياورد. آيا توليد چنين تركيباتي با ارزش اين انرژي و با اين محاسبه بي رحمانه طبيعت خيلي عجيب نيست؟ گفتم تنها تشبيهي كه مي توانم ببينم ترس است. به عنوان مثال ، من به صورت مجازي گفتم كه اين موجود باور ندارد كه دنيا هرگز كاملاً امن خواهد بود. گفته مي شود يهودياني كه از آشويتس و داخائو جان سالم به در بردند تا پانزده سال پس از مرگ هيتلر و پايان جنگ جهاني دوم به مرگ هيتلر اعتقاد نداشتند. آنها گفتند كه همه آنها احمق آلماني هستند و مي خواهند آنها را از پناهگاههاي خود (دور از پرو و ​​بوليوي و گشتاپو) بيرون آورند و به اتاقهاي شكنجه بازگردانند. وزارت ترس يك وزارتخانه واقعاً قوي است. يادم مي آيد دور ميز يك دختر و پسر جوان خوش تيپي بودند كه براي دكتراي تحصيل مي كردند ، يك استاد هلندي و يك استاد مشهور استراليايي ، كه هر دو افراد خوش مشرب و خندان بودند. به غير از من ، گروهي از همكاران از يوگسلاوي و البته يك همكار كه كمتر از هموطنش زيبا و پاسخگو بود. ما مختصر بحث كرديم و به جايي نرسيديم. خانم يوگسلاوي به هيچ وجه در بحث شركت نكرد. او هر از گاهي فقط به زير چشمانش نگاه مي كرد ، سپس برگشت و به جاي ديگري نگاه كرد.

اين باعث شد كه اين ترس و مسئله زره پوش داخلي را چندين بار به ياد بياورم. اين طبيعت باعث شده كه ابتدايي ترين موجودات به معناي ناامني مداوم در زره هاي بيروني و دروني آنها باشد. همانطور كه مي بينيد ، هوش زيستي نمي تواند زندگي بدون زره را تصور كند. ظاهراً ، جهاني امن و صلح آميز صرفاً يك توهم فلسفي يا يك توهم سياسي است. در دنياي بشري اين مسئله فاجعه بارتر است. كافكا يا اوژن افرادي آزاد در جهان يونسكو با ظاهري فريبنده و انساني هستند كه فقط براي مدت كوتاهي ماهيت واقعي آنها را نشان مي دهد. كرگدن با حشره يا پوست ضخيم مانند حشره اي عجيب. مي تواند دو پديده وجود داشته باشد كه از نظر جسمي كاملاً متفاوت با بشريت باشد.

داستان مرد زره پوش با اين تفاسير مي تواند به طرق مختلف در دنياي ادبيات پديده اي باشد. همانطور كه اشاره كردم ، متأسفانه ، ماركز چيزي در مورد اين طرح و اينكه چگونه مي خواست هزينه آن را پرداخت ننوشت. بنابراين ، نمي توان قضاوت كرد كه آيا او به چنين افكاري توجه كرده است ، و دوباره ، همانطور كه اشاره كردم ، با دانستن محتواي فوق العاده عميق داستان ، يك اميد خيالي داشتم و مي خواستم آن را بنويسم. اگر او داستان را اشتباه قضاوت مي كند به اين دليل است كه او نمي خواهد سبك نوشتن را به دليل نقاط ضعف موجود در خود داستان و به دليل تعصب ، لجبازي يا چيز ديگري ترك كند. به طور قطع نمي توانم بگويم كه داستان خوب خواهد بود. تا آنجا كه من مي توانم بگويم ، موضوع روشنفكر مورد علاقه من ، جدا از عشق او ، به موضوع ديگري براي داستان فكر كرد. او همچنين در مورد نتيجه خوش بين است. بنابراين بايد اميدوار بود كه در آينده نويسنده اي با قد و قامت بزرگ در دنياي ادبيات ظاهر شود و چنان به موضوع علاقه مند باشد كه نوشتن داستان همان چيزي است كه من ذكر كردم ، و شايد بيشتر ، پذيرش عواقب پرداخت حق الزحمه يا فراتر از فولاد.
ترديدي نيست كه علاوه بر زره پوشيده بشر ، نويسندگان زره هاي خسته كننده ديگري نيز دارند و اين سبك است. با گذشت زمان ، آنها شيفته سبك خود مي شوند. هنگام ترك احساس ترس و ناامني مي كنند. ماندن در داخل نيز به پويايي ذهني آنها آسيب جدي مي زند. اوج اين فاجعه را مي توان در خودكشي همينگوي مشاهده كرد. ظاهراً شخصي كه چيزهاي زيادي را از دنياي ادبيات و آزادي بيان آزاد كرد ، اسير چارچوب ذهني اي شد كه براي خود ايجاد كرد.
او در زره سبك فرو رفت. به حدي كه در سحر غم انگيز 2 ژوئيه 1961 ، او همزمان از تيربار دو گلوله به دهان خود شليك كرد. شايد به اين اميد كه مرگ زره فولادي را برداشته و به روح خسته فرصتي براي نفس كشيدن بدهد. خوابي كه همه ما آن را مي بينيم و ترجيح مي دهيم خردمندانه آن را پنهان كنيم.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.